خاطره
سلام، سلام.هزار تا سلام. ما برگشتیم. اولا سال نوتون مبارک. ثانیا ایشاللللللله سال 93 برای هممون سال خبرای خوش و اتفاق های درجه یک باشه. پر از برکت، سلامتی و عشق. ایشالله یه سال رمانتیک و پر از لحظه های عاشقانه داشته باشیم، ایشالله خدا دوستمون داشته باشه و درهای برکت آسمون به رومون بازبشه. و اىشاللللللله پول، این عزیز ِدل تند تند به دیدارمون بیاد امسال و بخت تند تند در خونه مونو بزنه. مرسی به خاطر پیامهای تبریکتون و مرسی به خاطر مهربونی هاتون. چقدر خوشحالم و سپاسگزار که دوستهای خوبی مثل شما دارم. راستش من معمولا تعطیلات عید رو دوست ندارم اما تو این عید چند تا اتفاق خوب افتاد که خاطره انگیز شد برامون. اولی ش این بود که خواهرم بالاخر تونست خونه مورد علاقه ش رو اجاره کنه. دوم این که آنی جان عمه عید اومد و کلی خودشو شیرین کرد برامون. از آخرین باری که دیده بودمش کلی کار جدید یاد گرفته بود. می تونست بشینه، چهار دست و پا بره، جیغ بزنه. موبایل رو می ذاشتیم رو دسته مبل مبل رو می گرفت می رفت برش می داشت، بعد پیروزمندانه جیغ می زد. لجباز شده بود چه جور. چقدر جیغ زدنهاش و لجبازی هاش برام شیرین بود. از همون روزی که رفتن، دلم دوباره براش تنگ شد. به یه روز نکشید.
[ ] [ ] [ هستی ]
[ ]